سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس که در آسمان و زمین است، حتی ماهیان دریا، برای جویای دانش آمرزش می طلبند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :20
بازدید دیروز :0
کل بازدید :1129
تعداد کل یاداشته ها : 10
04/2/24
11:24 ع

float: left; margin: 8px 10px; border: 1px solid black;" border="0">انتخاب بازیگران فیلم هم در نوع خودش جالب بوده است. رابرت پاتینسون که با سری فیلمهای گرگ و میش به شهرتی عجیب دست پیدا کرده، درباره شما خواهید فهمید این‌ها چه تاثیری بر او دارند. او یک واقع‌بین است. او می‌پرسد: "دست‌هایت پاک‌اند؟" و می‌فهمیم که بارنی با یک تکه چوب خود‌ارضایی کرده، سپس می‌پرسد: "آیا درد داشت؟" ژان-پیر ملویل (متولد

او را تحسین می کرد، هرگز با او همکاری نکرد. بازیگران لازم نبود فعالیت زیادی انجام دهند، مانند بازیگران فیلم های "روبرت برسون". آنها بیشتر بازی درونی داشتند تا بازی بیرونی. اغلب چیزهایی که ما درباره باب فکر می کنیم برگرفته از صحبت ها و تصورات مردم درباره اوست. "دوشن" نقش یک کاراکتر با چهره ای بی علاقه را بازی می کند و با چشمان باریکی که هرگز آنها را گشاد نمی کند. پس از آنکه پائولو در تختخواب نقشه سرقت را به "آن" می گوید و او نیز در تختخواب نقشه را به "مارک" که خبرچین پلیس است لو می دهد، باب او را بدون هیچ احساس خیانتی با سیلی بیرون می اندازد. زنان ریشه اصلی بسیاری از مشکلات در دنیای باب هستند. بی تدبیری "آن" در فیلم جبران می شود اما از طرفی همسر یکی از کارکنان کازینو که متوجه نقشه شوهرش برای سرقت می شود. ملویل زن ها را دوست داشت اما ترجیح می داد که بیشتر با رفیقی درباره فیلم ها صحبت کند. باب شغلی به "آن" در کلوب شبانه می دهد و پیشرفت سریع فیلمساز جسور هنگ کونگی (وونگ کار وای) است, کسی که تاثیر فیلم هایش مانند تاثیر ورق زدن سریع مجله ها و مرور عکس هایشان است! فیلم کم و بیش مرا یاد chucking express او می اندازد که درباره اش نوشته بودم "بابت اطلاعاتی که از فیلم دارید از دیدنش لذت میبرید , نه به دلیل اطلاعاتی که فیلم از زندگی واقعی دارد!" در واقع فیلم مرا به حال و هوای آثار گدار در دهه 60 برد. من فیلمی را تماشا میکردم که از مخاطبش ترسی نداشت. معمولا اکثر فیلم ها- حتی بهترینشان- نیز نگرانی مخاطب را در دل دارند و سازندگان اثر نگران عکس العمل مردم هستند, آیا از فیلم خوششان می آید؟! آیا خسته میشوند؟! یا... اما وونگ همانند گدار نسبت به این مسائل بی توجه است و بدون لحظه ای تردید, سرش به سبک عجیب و منحصر به فرد خودش گرم است. در فیلم نباید به دنبال خط داستانی خاصی گشت, فرشتگان سقوط کرده فیلمی شخصیت محور است و به کنش ها و واکنش های کاراکتر هایش توجه دارد و همانند یک عکس, آن ها را برای انسان است و هم روایتی صادقانه از دوره ی زوال او. گرچه از شش هفته ی پایانی زندگی ابرت هیچ تصویری در دست نیست (آسایشگاهی که او در آن بستری بود اجازه ی تصویربرداری و عکاسی را نمی داد) جیمز متن چندین ایمیل را در اختیار ما می گذارد که نشان می دهند ابرت با مرگ، این تلخی اجتناب ناپذیر، از در صلح آمده بود. قبل از آن تصاویری می بینیم که در آن یک پرستار گلوی ابرت را ساکشن (تخلیه به وسیله ی دستگاه) می کند و این عملی بود که او به طور مرتب مجبور به انجام آن بود. می توانیم واکنش ابرت و همسرش چَز را مدت کوتاهی بعد از اینکه با خبر شده اند سرطان دوباره بازگشته است ببینیم. پیش بینی اولیه این بود که ابرت 6 تا 16 ماه فرصت برای زندگی دارد اما بعد از تشخیص سه ماه هم دوام نیاورد. لحظاتی هستند که این مستند برای بیننده نقطه نظر یک تماشاگر غایب را که حضور او فراموش شده است فراهم می کند. بعضی اوقات، مثل وقتی ابرت سعی می کند افکارش را درباره ی بالا رفتن از پله ها پر انرژی و داستانی متکی بر جلوه های ویژه، از نظر بصری جذاب و مملو از عناصر پنهانی برای پیروزی در نبرد نهایی است. فیلم برای تماشا به سبک فیلم های «تغییر شکل دهندگان» دیدنی است و آنقدر با سرعت و ریتم بالایی پیش می رود که به هیچ وجه امکان خسته کننده بودن پیدا نمی کند. اما کار سختی است که حس چندانی نسبت به هیچ یک از شخصیت ها پیدا کنیم و وقتی فیلم تمام می شود، حالتی پیش می آید که انگار هر چیزی که اتفاق می افتد لازم و ضروری بوده است. ثور در اصل پاسخ شرکت مارول به شخصیت سوپر من است، و مانند مردی از فولاد، ساختن داستانی درباره ی قهرمانی که اساساً شکست ناپذیر است، می تواند کار سختی باشد3316/ScreenShot2013-11-14at3.32.47PM_2013-11-14.jpeg" left; margin: 8px 10px; border: 1px solid black;" border="0" width="300" height="200">این دفعه دشمن، ملکیث (کریستوفر اکلستون)، پادشاه الف های